شهيدان زنده اند

شهيدان زنده اند

خاتراتي از دوستان شهيد ابراهيم هادي

۶۰۱ بازديد

اوايل دوران دبيرستان بود كه ابراهيم با ورزش باستاني آشنا شد. او شبها به زورخانه حاج حسن مي رفت. حاج حسن توكل معروف به حاج حسن نجار، عارفي وارسته بود. او زورخانه اي نزديك دبيرستان ابوريحان داشت. ابراهيم هم يكي از ورزشكاران اين محيط ورزشي ومعنوي شد.

حاج حسن،ورزش را با يك يا چند آيه قرآن شروع مي كرد. سپس حديثي مي گفتو ترجمه مي كرد. بيشترشبها، ابراهيم را مي فرستاد وسط گود، او هم در يك دور ورزش، معمولا يك سوره قرآن دعاي توسل ويا اشعاري در مورد اهل بيت مي خواند وبه اين ترتيب به مرشد هم كمك مي كرد.

از جمله كارهاي مهم در اين مجموعه اين بود كه، هر زمان ورزش بچه ها به اذان مغرب مي رسيد، بچه ها ورزش را قطع مي كردند و داخل همان گود زورخانه، پشت سر حاج حسن نماز جماعت مي خواندند. به اين ترتيب حاج حسن در آن اوضاع قبل از انقلاب درس ايمان واخلاق رادر كنار ورزش به جوان ها مي آموخت.

×××

بارها مي ديدم ابراهيم، با بچه هايي كه نه ظاهر مذهبي داشتند ونه به دنبال مسائل ديني بودند رفيق مي شد. آنها را جذب ورزشمي كرد وبه مرور به مسجد وهيئت مي كشاند. يكي از آنها خيلي از بقيه بدتر بود. هميشه از خوردن مشروب وكارهاي خلافش مي گفت. اصلان چيزي از دين نمي دانست. نه نماز ونه روزه به هيچ چيز هم اهميت نمي داد حتي مي گفت: تا حالا هيچ جلسه مذهبي يا هيئت نرفته ام. به ابراهيم گفتم: آقا ابرام اينها كي هستند دنبال خودت مي ياري! با تعجب پرسيد: چطور چي شد؟ گفتم: ديشب اين پسر دنبال شما وارد هيئت شد. بعد هم آمد وكنار من نشست. حاج آقا داشت صحبت مي كرد. از مظلوميت امام حسين (ع) وكارهاي يزيد مي گفت. اين پسر هم خيره خيره وبا عصبانيت گوش مي كرد. وقتي چراغ ها خاموش شد به جاي اينكه اشك بريزه، مرتب فحش هاي ناجور به يزيد مي داد!!

ابراهيم داشت با تعجب گوش مي كرد. يكدفعه زد زير خنده. بهد هم گفت: عيبي نداره اين پسر تا حالا هيئت نرفته وگريه نكرده. مطمئن باش با امام حسين (ع) كه رفيق بشه تغيير مي كنه. ما هم اگراين بچه ها رو مذهبي كنيم هنر كرديم. دوستي ابراهيم با اين پسر به جايي رسيد كه همه كارهاي اشتباهش را كنار گذاشت. اويكي از بچه هاي خوب ورزشكار شد.